تجربه ی من از علوم پایه خوندن اینه که :

شما وقتی میری سراغ یه رشته ی علوم پایه فکر اینکه بخوای تک رشته ای راهتو ادامه بدی باید بریزی دور! الآن اینجوریه که باید بزنی تو خط میان رشته ای و بری حالشو ببری، یعنی چی این حرف؟ یعنی اینکه شما برای رسیدن به هدف نهاییت مجبوری از رشته های دیگه هم کمک بگیری و دانشت رو وسیع کنی. فکر کنم زمان های قدیم هم همینطوری بوده چون دانشمند ها هرکدوم به چندین رشته و علم مسلط بودن. 

و اینم بگم شما که میای توی علوم پایه انتخاب کردی که پارویی نصیبت نشه تا پولاتو جمع کنی و باید ساده زیستی و بخور نمیر بودن رو یاد بگیری و گاها از جیب هم بدی! 

ولی اگه حال مطالعه و کنجکاوی در شما نیست و پارو کردن رو دوست دارین برید رشته های دیگه.

زرنگ ترین آدم ها اونایی هستن که اول میرن رشته های پارویی بعد میان علوم پایه!

علم بهتره یا ثروت؟ بخوام بر اساس دو صفحه کتاب رفرنسی که خوندم بگم میگم که این جمله که علم آدم رو با سواد میکنه و یادگیری مهارت برای کسب مال لازمه نهاد باشه و اینکه پول هم لازمه ی زندگیه و تا نباشه نمیشه علم اندوزی کرد و لوازم اولیه اش رو داشت میشه برابر نهاد، هم نهاد میگه که این دوتا در تعامل با هم هستند تا علم نباشه یادگیری و کار و کسب درآمد و ثروتی نیست و تا ثروتی نباشه که خرج علم بشه پیشرفتی نیست.

* اینارو نوشتم که اثرات کابوس پریشبم در مورد رشته هایی که رفتم سراغشون و از این شاخه به اون شاخه شدنم رو کمتر کنم!

**ولی خدایی ذهن پویا و کنجکاو هم سعادته هم دردسر.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها