یادش بخیر پارسال این موقع ها آخرین ترم دانشگاه بودم و یه شب که از دانشگاه برمیگشتم خونه تا رسیدم کرج بارون گرفت و تا رسیدم سر خیابون که سوار تاکسی شم شدت گرفت و تو این مواقع هم تاکسی ها غیب میشن و (حقم دارن انقدر ترافیک و خطر تصادف بالا میشه که میرن خونه هاشون) منم کلی کنار خیابون وایستادم و منتظر ولی دریغ از یه تاکسی از اونجایی هم که اهل سوار ماشین شخصی ها شدن نیستم دیگه بیخیال شدم و پیاده تا خونه رفتم بماند که هرکی از کنارم رد میشد هرچی سوره و دعا و ذکر بلد بودم میخوندم تا کسی بلایی سرم نیاره و سالم برسم و وقتی رسیدم شدم موووووش آب کشیده ینی قشنگ منو اول دم در چلوندن بعد تو خونه راهم دادن!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها