من تلاش کردم تو این خونه واسه تولد ارزش قائل شن اونوقت تنها چیزی که گیرم اومد این بود که فقط از طرف خواهرم اونم یواشکی کادو میگرفتم با یه تبریک خشک و خالی نه کیکی نه عکسی و نه هییییچ چیز دیگری بقیه ام اصلا تو باغ نیستن اون روز از سال. 
حالا برای بقیه هدیه میگیرن 3 ساعت کادو میکنن جاساز میکنن نبینه، کیک میخرن از بهترین قنادی شهر، دنبال فرصتن سورپرایزشون کنن، حتما باید پاشیم بزک دوزک کنیم تو عکسشون باشیم وگرنه نفرین والدین دست از سرمون برنمیداره و شادی های الکی و پوچ و ظاهریِ من :) 
پارسال تولدم توی یکی از روستای شهرستانمون پیش خواهرم بودم و خودم واسه خودم کیک پختم امسالم تنهایی گذشت و یواشکی مثل چندسال اخیر؛ خیلی وقته دیگه ذوق و شوق توی این خونه از طاقت من خارج شده فقط کیه که بفهمه؟ اسم من هم میشه حسود خودم میدونم اینو.
میان دل های ماست فاصله ها و الهی که حتی فیزیکی هم ازشون دور بشم.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها