هفته قبل داشتم با یکی از دکتری های فیزیک صحبت میکردم و حین صحبت از رشته و آینده ی پژوهشی و کاری و غیره از رشته و اینکه چی خوندم و چی میخوام بخونم و شاغلم یا نه و اینا پرسید تا تهش راهنمایی کنه که به صلاحه انتخابی که میخوام بکنم یا نه و علاوه بر راهنمایی درسی کلی شرایط دیگه رو که باید حواسم باشه گفت چون به هرحال زندگی جریان داره و همیشه همه چی با احوال و هدف ما هماهنگ پیش نمیره. در آخر وقتی سوال هایی که داشت پرسید و راهنمایی کرد گفت مشخصه دختری هستی که ذهن ریاضی و پویا و کنجکاوی داری، برنامه و تمرکز بالا داشته باش تا بتونی فشار هارو مدیریت کنی، استعداد های زیادی داری ازشون استفاده کن، ناامید هم نباش، مطمئنم که آینده ی روشن همراه با سختی ولی نتیجه بخشی داری. 

بخوام متواضع بازی دربیارم میگم که تعریف هاش نظر لطفش بود ولی اگه بخوام واقع گرا باشم میگم که راست میگفت و همه ویژگی هایی که شِمُرد دارم منتها اتفاقاتی که توی بازه زمانی 1391 به بعد افتاد همینطور کمالگرا بودنم باعث شدن خودم و خواسته هام رو زیر پا بذارم و ضعیف و ترسو بشم. اگر من حمایت کننده ای داشتم و خانواده ای که باعث شکوفاییم بشه نه سرکوب مسلما هیچوقت به حال این روزها نمیرسیدم. با همه این احوالات هنوز دل خوشم به اینکه میتونم بازم واسه خودم چهارچوب بسازم و واسه باقی این عمر نقشه ها بریزم.

این هارو نوشتم تا بدونم پتانسیل اینو دارم به چیزایی که میخوام برسم و نباید خودمو فراموش کنم. پس بهتره با یه دید واقع گرا و نه کمال گرا برای باقی این مسیر نقشه بریزم و لحظه به لحظه اش رو جوری بگذرونم که واقعا زندگی کرده باشم ( مثلا قرار بود کمالگرایی توش وارد نشه :/ ).


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها